خدایا شکرت
آنگاه خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم و مرا صدفی که مرواریدم تویی و خود را اندامی که روحت منم و مرا سینه ای که دلم تویی و خود را معبدی که راهبش منم و مرا قلبی که عشقش تویی و خود را شبی که مهتابش منم و مرا قندی که شیرینی اش تویی و خود را طفلی که پدرش منم و مرا شمعی که پروانه اش تویی و خود را انتظاری که موعودش منم و مرا التهابی که آغوشش تویی و خود را هراسی که پناهش منم و مرا تنهایی که انیسش تویی و ناگهان سرت را تکان می دهی و می گویی: «نه ،هیچ کدام! هیچکدام اینها نیست،چیز دیگریست. یک حادثه دیگری و خلقت دیگری و داستان دیگری...
نویسنده :
مامان نورا(نعیمه)
23:42